سفارش تبلیغ
صبا ویژن



شاهد عروج - عروج






درباره نویسنده
شاهد عروج - عروج
شاهد عروج
عروج پاکترینهای شهر باور شد... و ما نظاره گران عروجتان بودیم.. چه عاشقانه عروجی،خوشا به حال شما . سفر! چه رسم قشنگی!سفر به عرش خدا سفر به خیر! سفر خوش! سفر حلال شما ...
تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
تابستان 90
بهار 90
اسفندماه89


لینک دوستان
کهف الشهداء
عمارنامه


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
شاهد عروج - عروج


لوگوی دوستان



وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :28647
بازدید امروز : 0
 RSS 

   

للله...سلام

فقط یک کلام تا اساعه ادب نباشد بر حرف دل...

من در خط مقدم جنگ حاضر نبودم ولی شاهد عروج برادرانم بوده ام . شاهد نبرد و ایثار و گذشت و مسئولیت پذیری و عشق و پایبندی به عقیده و مطیع ولایت. با تمام وجودم   بوی خون و ترس و تهاجم را حس کرده ام.فرزند شهید نیستم.خواهر شهید هم نیستم .ولی همیشه خود را وارث و شهدا را برادران خودم دانسته ام.بر من هم خرده بسیار گرفته اند ولی همیشه میگویم : من شاهد عروج برادرانم بوده ام پس چطور فراموششان کنم ؟ چطورنام .یاد ورنگ  شهید را از زندگی ام کمرنگ کنم در حالیکه زندگی را با معنای راه و هدف او هجی کرده ام و آموخته ام؟ چطور دوران کودکی و نوجوانیم را از زندگیم پاک کنم در حالیکه تمام آن گره خورده و تعریف شده با جنگ و شهید و بمباران مدارس و انفجار شهر وخانه . کمک رسانی زنان و وداع مردان و تنهایی کودکان این شهر و کشور... ولی حقیقت این است که وقتی این حرفها نوشته میشود دیگر حس و بوی حادثه راندارد. عاقبت روایت آن فقط میشود حرفهای زندانی شده در حصار ناتوان بیان .چون فقط نویسنده و شاهد ماجراست که آن را میفهمد و لمس میکند.آن کس که نبوده و ندیده چه میداند و چطور میتواند حس کند که طعم وحشت   تهاجم و اضطراب  از تجاوز خانه و شهر یعنی چه؟ تخریب خانه و نابودی تمام هستی یک خانواده یعنی چه؟  وداع مادرو فرزند پای اتوبوس  در سفر  بدون امید برگشت  تک پسرش یعنی چه؟دل بریدن از جگر گوشه و سپردن آن به تیغ یزید و شمر آن هم فقط برای بقای اسلام  چه آزمون سختی است؟ گذراندن ماه عسل یک پسر  جوان در عملیات والفجر8و کربلای 5و... و جنگ تن به تن یعنی چه؟ چشم به در دوختن و منتظر تنها یک خبر و صدایی از تازه داماد برای عروس یعنی چه؟ و .... و حتی کمترین قدم در این راه: برای   درس خواندن در دوره ابتدایی ، با همه اهمیت پایه ریزی درسی و کارشناسی های امروزه ، یک نسل در تعطیلی مدار س بسر بردند و بچه کلاس اول و دوم ابتدایی باید کل روز را منتظر مینشست تا معلم از تلویزیون یک ربع -نیم ساعت درس روز ش را از تلویزیون بدهد.وای به روزی که برق میرفت یا بچه کوچک خانه نمیگذاشت و یا او باید بجای پدر خرید میکرد و جیره بندی را کمک مادر تهیه مینمود.همو امروز معلم و مهندس متعهد این مملکت شده ست.چون زمانی که خیلی ها به خارج از کشور و یا روستاها و شهرهای امن پناه بردند او در شهر در وضعیت جنگ ماند و  مدرسه ی تعطیل را دیده و ارزش درس و کلاس را میداند. درست است که شاهد عروج برادرانم بوده ام .

ولی ...  امان از دل زینب!...

بهای پرداخت شده برای این دین و انقلاب ،خون بوده .... ارزان نفروشیم!!!



نویسنده » شاهد عروج » ساعت 9:0 صبح روز جمعه 90 آبان 13